کد مطلب:2524 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:468

درس چهارم
تاریخچه مختصر 1





درس گذشته به این موضوع اختصاص یافت كه منبع و ریشه اصلی عرفان

اسلامی كجا است ؟ آیا در تعلیمات اسلامی و زندگی عملی رسول اكرم و ائمه

اطهار چیزهائی كه بتواند از جنبه نظری الهامبخش یك سلسله معانی لطیف و

دقیق عرفانی باشد و از نظر عملی به وجود آورنده یك نشاط روحانی و یك

سلسله جوششها و جنبشهای عرفانی و معنوی بشود وجود دارد یا نه ؟ پاسخ این

پرسش مثبت بود . اكنون دنباله این بحث را ادامه می دهیم .

معارف اصیل اسلامی و زندگی سرشار از معنویت و تجلیات روحانی پیشوایان

اسلامی كه الهامبخش معنویتی عمیق در جهان اسلام بوده است منحصر به آنچه

اصطلاحا به نام عرفان یا تصوف خوانده و شناخته می شود نیست . بحث درباره

شاخه ای از معارف اسلامی كه این نام را ندارد از محل بحث این درسها خارج

است .

ما بحث خود را درباره همان شاخه ای ادامه می دهیم كه اصطلاحا به نام

عرفان یا تصوف خوانده می شود ، و بدیهی است كه حوصله این درسها اجازه

نمی دهد كه به نقد و تحقیق بپردازیم .

ما در اینجا كوشش می كنیم كه از جنبه فرهنگی ، جریانی را كه در این

شاخه ها رخ داده است ، آنچنانكه بوده است منعكس سازیم . چنین مناسب

می بینیم كه برای آشنائی ابتدائی ، اول به تاریخ ساده عرفان و تصوف از

صدر اسلام لااقل تا قرن دهم هجری اشاره كنیم و سپس مسائل عرفان را تاحدودی

كه در اینجا میسر است مطرح سازیم و در آخر كار به تحلیل عملی و ریشه یابی

آنها بپردازیم .

آنچه مسلم است این است كه در صدر اسلام ، لااقل در قرن اول هجری ،

گروهی به نام عارف یا صوفی در میان مسلمین وجود نداشته است . نام صوفی

در قرن دوم هجری پیدا شده است . می گویند اولین كسی كه به این نام خوانده

شده است " ابوهاشم صوفی كوفی " است كه در قرن دوم هجری می زیسته است

و هم او است كه برای اولین بار در رمله فلسطین صومعه ای ( خانقاه ) برای

عبادت گروهی از عباد و زهاد مسلمین ساخت ( 1 ) . تاریخ دقیق وفات

ابوهاشم معلوم نیست . ابوهاشم استاد سفیان ثوری متوفا در 161 بوده است.

ابوالقاسم قشیری كه خود از مشاهیر عرفا و صوفیه است می گوید : این نام

قبل از سال 200 هجری پیدا شده است . نیكولسون



پاورقی :

. 1 تاریخ تصوف در اسلام ، تألیف دكتر قاسم غنی ، صفحه . 19 در همین

كتاب صفحه 44 ، از كتاب " صوفیه و فقراء " ابن تیمیه نقل می كند كه

اول كسی كه دیر كوچكی برای صوفیه ساخت ، بعضی از پیروان عبدالواحد بن

زید بودند . عبدالواحد از اصحاب حسن بصری است . اگر ابوهاشم صوفی از

پیروان عبدالواحد باشد ، تناقضی میان این دو نقل نیست .





نیز می گوید : این نام در اواخر قرن دوم هجری پیدا شده است . از روایتی

كه در كتاب المعیشة كافی ، جلد پنجم آمده است ظاهر می شود كه در زمان

امام صادق علیه السلام گروهی سفیان ثوری و عده ای دیگر در همان زمان یعنی در

نیمه اول قرن دوم هجری به این نام خوانده می شده اند .

اگر ابوهاشم كوفی اولین كسی باشد كه به این نام خوانده شده باشد واو

استاد سفیان ثوری متوفا در سال 161 هجری هم بوده است ، پس در نیمه اول

قرن دوم هجری این نام معروف شده بوده است نه در اواخر قرن دوم (

آنچنانكه نیكولسون و دیگران گفته اند ) و ظاهرا شبهه ای نیست كه وجه تسمیه

صوفیه به این نام پشمینه پوشی آنها بوده است ( 1 ) .

صوفیه به دلیل زهد و اعراض از دنیا از پوشیدن لباسهای نرم اجتناب

می كردند و مخصوصا لباسهای درشت پشمین می پوشیدند .

اما اینكه از چه وقت این گروه خود را " عارف " خوانده اند باز اطلاع

دقیقی نداریم . قدر مسلم این است و از كلماتی كه از سری سقطی متوفا در

243 هجری نقل شده است ( 2 ) معلوم می شود كه در قرن سوم هجری این اصطلاح ،

شایع و رایج بوده است . ولی در كتاب " اللمع " ابونصر سراج طوسی كه

از متون معتبر عرفان و تصوف است جمله ای از سفیان ثوری نقل می كند كه

می رساند در حدود نیمه اول قرن دوم این اصطلاح پیدا شده بوده است . (

اللمع ص 427 )

به هر حال در قرن اول هجری گروهی به نام صوفی وجود نداشته است ، این

نام در قرن دوم پیدا شده است و ظاهرا در همین



پاورقی :

. 1 صوف = پشم .

. 2 تذكرش الاولیاء شیخ عطار .





قرن این جماعت به صورت یك " گروه " خاص در آمدند نه در قرن سوم

آنچنانكه عقیده بعضی است ( 1 ) .

در قرن اول هجری هر چند گروهی خاص به نام عارف یا صوفی یا نام دیگر

وجود نداشته است ولی این دلیل نمی شود كه خیار صحابه صرفا مردمی زاهد و

عابد بوده اند و همه در یك درجه از ایمان ساده می زیسته اند و فاقد حیات

معنوی بوده اند ( آنچنانكه معمولا غربیان و غربزدگان ادعا می كنند ) .

شاید بعضی از نیكان صحابه جز زهد و عبادت چیزی نداشته اند ولی گروهی از

یك حیات معنوی نیرومند برخوردار بوده اند . آنها نیز همه در یك درجه

نبوده اند . حتی سلمان و ابوذر در یك درجه از ایمان نیستند . سلمان

ظرفیتی از ایمان دارد كه برای ابوذر قابل تحمل نیست .

در احادیث زیاد این مضمون رسیده است : « لو علم ابوذر ما فی قلب

سلمان لقتله » ( 2 ) اگر ابوذر آنچه را كه در قلب سلمان است می دانست

او را ( كافر می دانست و ) می كشت .

اكنون به ذكر طبقات عرفا و متصوفه از قرن دوم تا قرن دهم می پردازیم .



عرفای قرن دوم :





الف . حسن بصری . تاریخ عرفان مصطلح نیز مانند كلام از حسن بصری متوفا

در 110 هجری آغاز می شود .



پاورقی :

. 1 دكتر غنی ، تاریخ تصوف در اسلام .

. 2 سفینة البحار محدث قمی ، ماده سلم .





حسن بصری متولد سال 22 هجری است ، عمر هشتاد و هشت ساله ای داشته و نه

قسمت از عمرش در قرن اول هجری گذشته است .

حسن بصری البته به نام " صوفی " خوانده نمی شده است ، از آن جهت جزء

صوفیه شمرده می شود كه اولا كتابی تألیف كرده به نام " رعایة حقوق الله

" كه می تواند اولین كتاب تصوف شناخته شود . نسخه منحصر به فرد این

كتاب در اكسفورد است . نیكولسون مدعی است كه

" اولین مسلمانی كه روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری

است ، طریقی كه نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح

می دهند : اول توبه ، و پس از آن یك سلسله اعمال دیگر ، كه هر كدام باید

برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود " ( 1 ) .

ثانیا خود عرفا ، بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به حضرت

امیر علیه السلام می رسانند ، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر ( 2 ) .

ابن الندیم در " الفهرست " فن پنجم از مقاله پنجم سلسله ابومحمد جعفر

خلدی را نیز به حسن بصری می رساند و می گوید حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر

را درك كرده است .

ثالثا بعضی از حكایات كه نقل شده است می رساند كه



پاورقی :

. 1 میراث اسلام ص 85 ایضا رجوع شود به محاضرات دكتر عبدالرحمن بدوی

در دانشكده الهیات و معارف اسلامی در سال تحصیلی 53 - . 52 نكته قابل

توجه این است كه بسیاری از كلمات نهج البلاغه در آن رساله هست . این

نكته با توجه به اینكه بعضی از صوفیه سلسله اسناد خود را از طریق حسن

بصری به حضرت امیر علیه السلام می رسانند بیشتر قابل توجه است و مسأله

قابل تحقیق است .

. 2 تاریخ تصوف در اسلام ص . 462 نقل از كتاب " حالات و سخنان

ابوسعید ابوالخیر " .





حسن بصری عملا جزء گروهی بوده است كه بعدها نام متصوفه یافتند . بعدا

بعضی از آن حكایات را به مناسبت نقل خواهیم كرد . حسن بصری ایرانی الاصل

است .

ب . مالك بن دینال . این مرد اهل بصره است ، از كسانی بوده است كه

كار زهد و ترك لذت را به افراط كشانده است . داستانها از او در این

جهت نقل می شود . وی در سال 131 هجری در گذشته است .

ج . ابراهیم ادهم . اهل بلخ است . داستان معروفی دارد شبیه داستان

معروف بودا . گویند در ابتدا پادشاه بلخ بود و جریاناتی رخ داد كه تائب

شده و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت .

عرفا برای وی اهمیت زیاد قائلند . در مثنوی داستان جالبی برای او

آورده است . ابراهیم در حدود سال 161 هجری در گذشته است .

د . رابعه عدویه . این زن مصری الاصل و یا بصری الاصل و از اعاجیب

روزگار است ، و چون چهارمین دختر خانواده اش بود " رابعه " نامیده شد

. رابعه عدویه غیر از رابعه شامیه است كه او هم از عرفا است و معاصر

جامی است و در قرن نهم می زیسته است . رابعه عدویه كلماتی بلند و اشعاری

در اوج عرفان و حالاتی عجیب دارد . داستانی درباره عیادت حسن بصری و

مالك بن دینال و یك نفر دیگر از او نقل می شود كه جالب است . رابعه در

حدود 135 یا 136 در گذشته است و بعضی گفته اند و فاتش در 180 یا 185

بوده است .

ه . ابوهاشم صوفی كوفی . اهل شام است . در آن منطقه متولد شده و در

همان منطقه زیسته است . تاریخ وفاتش مجهول است . این قدر معلوم است

كه استاد سفیان ثوری متوفی 161 بوده است . ظاهرا اول كسی است كه به نام

" صوفی " خوانده شده است . سفیان گفته است : اگر ابوهاشم نبود من

دقایق ریا را نمی شناختم .

و . شفیق بلخی . شاگرد ابراهیم ادهم بوده است . بنابر نقل " ریحانة

الادب " و غیره از كتاب " كشف الغمه " علی بن عیسی اربلی و از ة

نور الابصار " شبلنجی ، در راه مكه با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و كرامات نقل كرده است . در سال

153 یا 174 یا 184 درگذشته است .

ز . معروف كرخی . اهل كرخ بغداد است ولی از اینكه نام پدرش " فیروز

" است به نظر می رسد كه ایرانی الاصل است . این مرد از معاریف و مشاهیر

عرفا است . می گویند پدر و مادرش نصرانی بودند و خودش به دست حضرت

رضا علیه السلام مسلمان شد و از آن حضرت استفاده كرد .

بسیاری از سلاسل طریقت ، بر حسب ادعای عرفا ، به معروف كرخی و به

وسیله او به حضرت رضا و از طریق آن حضرت به ائمه پیشین تا حضرت رسول

می رسد و بدین جهت این سلسله را سلسله الذهب ( رشته طلائی ) می خوانند .

ذهبی ها عموما چنین ادعائی دارند . وفات معروف در حدود سالهای 200 تا

206 بوده است .

ح . فضیل بن عیاض . این مرد اصلا اهل مرو است، ایرانی عرب نژاد است.

می گویند در ابتدا راهزن بود ، یك شب كه برای

دزدی از دیواری بالا رفت ، یك آیه قرآن كه از شب زنده داری شنید او را

منقلب و تائب ساخت . كتاب " مصباح الشریعه " منسوب به او است و

می گویند آن كتاب یك سلسله درسها است كه از امام صادق علیه السلام گرفته

است . محدث متبحر قرن اخیر ، مرحوم حاج میرزا حسین نوری در خاتمه ة

مستدرك " به این كتاب اظهار اعتماد كرده است . فضیل در سال 187

درگذشته است .



عرفای قرن سوم :





الف . بایزید بسطامی ( طیفور بن عیسی ) از اكابر عرفا و اصلا اهل بسطام

است . می گویند اول كسی است كه صریحا از فناء فی الله و بقاء با الله

سخن گفته است . بایزید گفته است : " از بایزیدی خارج شدم مانند مار از

پوست " . بایزید به اصطلاح شطحیاتی دارد كه موجب تكفیرش شده است .

خود عرفا او را از اصحاب " سكر " می نامند ، یعنی در حال جذبه و بی

خودی آن سخنان را می گفته است . بایزید در سال 261 درگذشته است . بعضی

ادعا كرده اند كه سقای خانه امام صادق علیه السلام ب وده است ولی این ادعا

با تاریخ جور نمی آید ، یعنی بایزید عصر امام صادق را درك نكرده است .

ب . بشر حافی . اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده اند . از مشاهیر

عرفا است . او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه كرده است .

علامه حلی در " منهاج الكرامه " داستانی نقل كرده است مبنی بر اینكه

توبه او به دست حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پیدا كرد كه " حافی =

پابرهنه " بود به بشر حافی معروف شد . بعضی علت " حافی " نامیدن او

را چیز دیگر گفته اند . بشر حافی در سال 226 یا 227 درگذشته است .

ج . سری سقطی . اهل بغداد است . نمی دانیم اصلا كجایی بوده است . وی از

دوستان و همراهان بشر حافی بوده است . سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و

ایثار بوده است .

ابن خلكان در " وفیات الاعیان " نوشته است كه سری گفت : سی سال

است كه از یك جمله " الحمد الله " كه بر زبانم جاری شد استغفار می كنم

. گفتند : چگونه ؟ گفت : شبی حریقی در بازار رخ داد ، بیرون آمدم ببینم

كه به دكان من رسیده یا نه ؟ به من گفته شد به دكان تو نرسیده است .

گفتم : الحمد لله . یك مرتبه متنبه شدم كه گیرم دكان من آسیبی ندیده

باشد ، آیا نمی بایست من در اندیشه مسلمین باشم ؟ ! سعدی به همین داستان

( با اندك تفاوت ) اشاره می كند آنجا كه می گوید :

شبی دود خلق آتشی بر فروخت

شنیدم كه بغداد نیمی بسوخت

یكی شكر گفت اندر آن خاك و دود

كه دكان ما را گزندی نبود

جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس

تو را خود غم خویشتن بود و بس ؟

پسندی كه شهری بسوزد به نار

اگر خود سرایت بود بر كنار ؟

سری شاگرد و مرید " معروف كرخی " و استاد و دائی جنید بغدادی است ،

سخنان زیادی در توحید و عشق الهی و غیره دارد ، و هم او است كه می گوید :

عارف مانند آفتاب بر همه عالم می تابد و مانند زمین بار نیك و بد را به

دوش می كشد و مانند آب مایه زندگی همه دلها است و مانند آتش به همه

پرتوافشانی می كند .

سری در سال 245 یا 250 در سن نود و هشت سالگی در گذشته است .

د . حارث محاسبی . بصری الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنید بوده

است . از آن جهت او را " محاسبی " خوانده اند كه به امر مراقبه و

محاسبه اهتمام تام داشت . معاصر احمد بن حنبل است . احمد بن حنبل چون

دشمن علم كلام بود او را به واسطه ورودش در علم كلام طرد كرد و همین سبب

اعراض مردم از او شد . حارث در سال 243 درگذشته است .

ه . جنید بغدادی . اصلا اهل نهاوند است . عرفا و متصوفه او را " سید

الطائفة " می خوانند ، همچنانكه فقهاء شیعه ، شیخ طوسی را " شیخ الطائفة

" می خوانند .

جنید یك عارف معتدل به شمار می رود . برخی شطحیات كه از دیگران شنیده

شده از او شنیده نشده است . او حتی لباس اهل تصوف به تن نمی كرد و درزی

علما و فقها بود . به او گفتند : به خاطر یاران هم كه هست خرقه ( لباس

اهل تصوف ) بپوش . گفت : اگر می دانستم كه از لباس كاری ساخته است از

آهن گداخته جامه می ساختم . اما ندای حقیقت این است كه : لیس الاعتبار

بالخرقة انما

الاعتبار بالحرقة یعنی از خرقه كاری ساخته نیست ، حرقه ( آتش دل ) لازم

است . جنید خواهر زاده و مرید و شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی

بوده است . گویند در سال 297 در نود سالگی درگذشت .

و . ذوالنون مصری . وی اهل مصر است . در فقه شاگرد " مالك بن انس

" فقیه معروف بوده است . جامی او را رئیس صوفیان خوانده است . هم او

اول كسی است كه رمز به كاربرد و مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان

كرد كه فقط كسانی كه واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند . این روش

تدریجا معمول شد ، معانی عرفانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیك

بیان شد . برخی معتقدند كه بسیاری از تعلیمات فلسفه نو افلاطونی وسیله

ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد . ( 1 ) ذوالنون در فاصله سالهای 240 -

250 درگذشته است .

ز . سهل بن عبدالله تستری . از اكابر عرفا و صوفیه واصلا اهل شوشتر است

. فرقه ا ی از عرفا كه اصل را بر مجاهده نفس می دانند به نام او " سهلیه

" خوانده می شوند . در مكه معظمه با ذوالنون مصری ملاقات داشته است . وی

در سال 283 یا 293 درگذشته است ( 2 ) .

ح . حسین بن منصور حلاج . اصلا اهل بیضاء از توابع شیراز است ولی در

عراق رشد و نما یافته است . حلاج از جنجالی ترین



پاورقی :

. 1 تاریخ تصوف در اسلام ص 55

. 2 طبقات الصوفیه ابو عبدالرحمن شلمی ص . 206





عرفای دوره اسلامی است . شطحیات فراوان گفته است . به كفرو ارتداد و

ادعای خدائی متهم شد ، فقها تكفیرش كردند و در زمان مقتدر عباسی به دار

آویخته شد . خود عرفا او را به افشای اسرار متهم می كنند . حافظ می گوید :

گفت آن یار كزو گشت سردار بلند

جرمش آن بود كه اسرار هویدا می كرد.

بعضی او را مردی شعبده باز می دانند . خود عرفا او را تبرئه می كنند و

می گویند سخنان او و بایزید كه بوی كفر می دهد در حال سكر و بی خودی بوده

است .

عرفا از او به عنوان " شهید " یاد می كنند . حلاج در سال 306 یا 309 به

دار آویخته شد ( 1 ) .



پاورقی :

. 1 در مقدمه چاپ هشتم " علل گرایش به مادیگری " بحث نسبتا مبسوطی

درباره حلاج كرده ایم و نظریه بعضی از ماتریالیستهای معاصر را كه كوشیده اند

او را " ماتریالیست " . معرفی كنند رد كرده ایم .